سلام سلام

 

صبح روز شنبه بخیر باشه.مثل اینکه جونَم داره گرم میشه تند تند مینویسم هاااااا.

خوب از ادامه ی پست قبل اگه بخوام این سریال زندگیمو ادامه بدم باید بگم سه شنبه رو تو تقویمم بعنوان روز بد علامت زدم. راستش خیلی شنگول و سرحال بودم تا زنگ زدم به خانم نقیایی.با کیف کوک حرف میزدم تا درباره ی یه خشمی ازم سوال کرد که قشنگ منو برد به یه مسایلی با مامانم.و انقدر یاداوری جزییاتش وحشتناک بود که دلم میخواست یه چاقو بردارم تو دل و روده ی یکی هی بزنم هی بزنم هی بزنم. وسط حرفام تماسمون قطع شد در حالی که بیست دقیقه از وقتم مونده بود و دیگه برقرار نشد که نشد
یعنی من حالم حال سگ بود اون لحظه. اول عصبانی بودم بعد گریه کردم بعد فقط غمگین بودم.تا خود شب غمگین بودم.
حالا روز تولد مامانمم بود :/
خیلی هم مریض احوال بود. من سر ظهر براش یه سوپ بار گذاشتم و عصر قابلمه به بغل با خواهرام رفتیم خونه اش.
کیک خوردیم و کادو دادیم و تا بعد شام همینجور جمعمون جمع بود خلاصه.


چهارشنبه هم بخاطر اینکه خواهرم و شوهرش از انزلی اومده بودن،من کلِ برنامه ی روزمو بصورت :تلپ شدن خونه ی بابا نوشتم و از سر صبح که کوروشو بردم مهد رفتم اونجا تا ساعت سه بعد ظهر که اونا رفتن و من برگشتم خونه ی خودم.
یه کم نشستم فکر کردم چه کارایی میتونم انجام بدم. اما نهایتا تصمیم گرفتم خودم رو ولو کنم زیر آفتابی که از پنجره میتابه و چشمامو ببندم و ببینم خواب میبردم یا نه؟
و بله.خوابیدم.شیرین و عمیق.حتی با صدای پخش شدن پینگو توی خونه.
وقتی بیدار شدم کل روزو تعطیلی و لذت از تنبلی نام گذاری کردم و تا وقت خواب فقط سریالمو دیدم و تخمه و برگ زرد آلو و چیپس و ماست و آش خوردم

پنجشنبه هم کوروش از صبح خیلی زود _گمونم قبل از هفت و نیم_ بیدار شد و میگفت مینا پاشو وقت خوابت تموم شده خدا رو شکر دارم خوب پیش میرم.میتونم بگم هشتاد درصد برگشتم به روزهای مهربانی ام با کوروش و حسم از ته قلبمه.چقدر عشق مادر به فرزند عمیق و عجیبه! غیر قابل قیاس ترین حس نسبت به انواع دیگه ی عشقه.
تا قبل ظهر شدیدا به این نتیجه رسیدم خونه یه تمیزی اساسی در حد خونه تی میخواد.و من سیصد و پنجاه تومن پول باید بذارم کنار که هم یکیو بیارم خونه رو تمیز کنه (خودم نمیتونم هم وقتشو ندارم هم حالشو) هم فرش و مبلها رو بگم بیان بشورن.خسته شدم انقدر گفتم من که دارم میرم برا چی فرش و مبل بشورم.جفتشون افتضاحن و منم که حالا از رفتنم خبری نشده.چرا نشورم؟
سفارش شماره دوزیمم تکمیل کردم. عکسشو هم اینستا گذاشتم هم کانال تلگرام.خیلی دوستش دارم خیلی. حالا امروز باید پستش کنم.برداشتم روی پاکتش چند تا برچسب جینگیل هم زدم و یه تیکه قلب هم بریدم و روش به انگلیسی نوشتم کل هدف ما تو زندگی پرداخت صورت حساب ها و وزن کم کردن نیس! حالا خیلی به شماره دوزی ربط نداشت اما جمله ی قشنگ و پر مغزی بود .


عصر هم باز سریال دیدم _در واقع خودمو خفه کردم_ و خوراکی موراکی خوردیم و یهو تصمیم گرفتم یه شماره دوزی سورپرایز طور برای یکی درست کنم قبل شروع سفارش جدیدم.
تا قبل خواب درگیر اون بودم خلاصه و دفتر پنجشنبه رو با حسِ چرا روزم رو با برنامه ی دقیق تری پیش نبردم،بستم.
خوب حقش بود بین اونهمه کار و بیکاری سنتور هم تمرین میکردم آخه.

جمعه هم برای نهار خونه ی مامان دعوت بودم.منظورم دعوت آنچنانی نیست اما خوب زنگ زد و گفت روز جمعه ای جوجه رو بردار بیا نهارو با هم بخوریم.
باز هم برای طلوع آفتاب بیدار شدیم.غش میکنم براش وقتی قاطعانه میگه دیگه وقت خوابمون تموم شده. یعنی دو دقیقه بعدش هم نمیذاره چشمام بسته بمونن.
بعد از یه کم تو خونه چرخیدن و سنتور زدن رفتیم خونه مامان.
مامان دیروز قسم خورده بود که کلا پی پی کنه تو روان من. از اون روزا بود که هی آرواره ام رو فشار میدادم که سرش فریاد نزنم.کاملا از رفتن پشیمونم کرد.
کوروش هم نصف بیشتر عصر رو از وقتی بیدار شد عربده زد فقط :/ خلاصه خیلی عصر جمعه ی گل و بلبلی نداشتم.
وقتی برگشتمم یه عالمه نشستم شعر خوندم و یه کم سنتور زدم و شماره دوزی کردم و شبم نه و نیم بود انگار که با کوروش رفتم تو رخت خواب و ناغافل خوابم برد.

 

حالا امروز که بیدار شدم میبینم سیاوش هزار بار زنگ زده بود. آخرم گفته بود اینستا انقدر واجبه که جواب منو نمیدی؟؟؟؟؟؟

خدایا فازش چیه؟؟ فکر کرده مثلا گوشی دستمه دارم تماساشو تماشا میکنم اما میذارم تموم شه و تو اینستا بچرخم!!!

این یعنی دوست داشتن منو باور نمیکنه نه؟؟؟

 

برای امروز هنوز برنامه ای ننوشتم. چون دیشب واقعا ناغافل خوابم برد و یادم رفت برای امروز برنامه بنویسم.حالا الان که پست رو ببندم باید بشینم و برنامه بنویسم حتما.

پس فعلا خدانگهدارتون باشه :)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شهرایمن آینه‌های بی‌نوا true Islam rejects ISIS(isil) مشاوره و روانشناسی مقالات علمی Angie خصوصی Fasder Car Radio